به رنگ گیلاس

ساخت وبلاگ
وقتی شقایق ها درون دشت نماز باران میخواندند و آواز بلبلان، کبک ها و خروس ها سپاس می گفتند، وقتی تمام هستی آفریدگار مهر را ستایش می کرد، داس را از شانه ی مترسک سیاه برداشتم وخوشه های گندم را چیدم و از مزرعه ی آفتاب یک بغل گل های نرگسی برای نازگل بانو آوردم.

به رنگ گیلاس...
ما را در سایت به رنگ گیلاس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaldatanha بازدید : 130 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 13:13

ارسنجانم.......قسم به کوچه باغ هایت که دردهایم از کنار دیوارهای کاه گلی کوچه ها عبور می کند...سخت دلتنگ توأم.به برگ برگ درختان انار، به شاخه ای که کلاغ روی وسعت باغ بنشسته و به نسیم نوروزی تکیه کرده است، به قاصدکی که ایستاده در باد، به پنجره ای که خالی از انتظار است، به حیاطی که دیوارهایش پیاده رو گربه های مخملی و خاکستریست و باغچه ای که بستر میهمانی گنجشک هاست و به گلدان هایم سوگند...دلم برایت تنگ است.من از کنار تو رفتم؛ اما دلم همیشه جای توست. وقتی از آغوشت جدا شدم و بر پیکره ات بوسه می زدم، چشمهایم لبریز از اشک بود و بغضم ترانه می سرود.من می روم با دستهایی خالی، اگر حضرت باران به مزارع بابونه ها سری زد، سلام مرا به شکوفه ای که از نماز باران مردم شهر می روید، برسان. و به پونه ها و به گل ها...برسان سلام من را. من راهی سرزمین نرگسی ها می شوم و در بهار فیروزه ای حضور سبز شاهچراغ، درون اتاق اطلسی، کنار چرخ خیاطی می نشینم، فصل ها را به هم دوک می زنم و برای بهار امسال قبای گلدار می دوزم و پیش روی آینه شکوفه ها را به گیسوانم می بافم. ارسنجانم.......به نخ  موهای سپید بی بی، به گریه های نیمه شب مادر و به پینه های دستان پدر...عمیق برایت دلتنگم.به هوای ابری چشمهایم، به پاییز بارانی نگاهم، به آهی که از عمق قلب شمعدانی برخاست و به آبی آسمان کبوترها پیوست، به عطوفت سبز گلبرگ های انار، به به رنگ گیلاس...
ما را در سایت به رنگ گیلاس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaldatanha بازدید : 126 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 13:13

در شبی زمستانی، بهار از در اتاق خواب اطلسی وارد شد و مژده رسیدن باران را داد.حالا که آمدی آهسته ببار بارانم.......درون باغچه کاسه ای گندم برای کبوترها گذاشتم.فردا حریم سبز خانه ی مریمی ها، آستانه ی حضرت باران است.حالا که وجودت آرام جان منست، به همراه باران به زیارت نرگسی ها بیا و قدم های مبارک ارغوانی ات را بر چشمهای بی قرارم بگذار.تو آمدی و درون زمستان سرد و خاموش وجودم از دستهای پاکت گل مهربانی شکفت.تو بهار دلکش باغی عزیزترین آفریده ی خدا.چقدر تنها بودم بی تو باز رسید از جاده سپید خواب زمستانی لادن، قامت زیبایت.من تمام گل های سرخت را درون گلدان نیلی مهتاب کاشتم و هر روز با آب پاشی که از عشق لبریزست، به بنفشه های یادت آب می دهم.نیستی که ببینی قلب کوچک یاس چقدر برایت دلتنگ است.احساس پاکم را درون پاکت سبز بهار می گذارم، زیر نم نم باران و میان خواب کبوترها بال می گیرم و به سوی نگاهت پر می کشم.حالا تمام منی و وسعت خالی وجودم از ترنم نگاهت سرشارست.وقتی بیایی تمام کوچه ها را آب پاشی می کنم و صورت کوچه باغ های ارسنجانم را با گل واژه های شعر بهار می آرایم.صفای خانه ی دل، گل بهار، شکوفه بادام.......دلم برایت تنگست.برای عطوفت دست هایت آقای مهربان کوچه های شهر، برای لطافت نگاهت و برای طراوت مهتاب رویت، آموزگار مهربان دهکده ی اقاقی ها، عمیق دلتنگم.درون فصل ها، کوله بارم از تکلیف و سرمشق های گ به رنگ گیلاس...
ما را در سایت به رنگ گیلاس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaldatanha بازدید : 135 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 13:13