ارسنجانم.......قسم به کوچه باغ هایت که دردهایم از کنار دیوارهای کاه گلی کوچه ها عبور می کند...سخت دلتنگ توأم.به برگ برگ درختان انار، به شاخه ای که کلاغ روی وسعت باغ بنشسته و به نسیم نوروزی تکیه کرده است، به قاصدکی که ایستاده در باد، به پنجره ای که خالی از انتظار است، به حیاطی که دیوارهایش پیاده رو گربه های مخملی و خاکستریست و باغچه ای که بستر میهمانی گنجشک هاست و به گلدان هایم سوگند...دلم برایت تنگ است.من از کنار تو رفتم؛ اما دلم همیشه جای توست. وقتی از آغوشت جدا شدم و بر پیکره ات بوسه می زدم، چشمهایم لبریز از اشک بود و بغضم ترانه می سرود.من می روم با دستهایی خالی، اگر حضرت
باران به مزارع بابونه ها سری زد، سلام مرا به شکوفه ای که از نماز باران مردم شهر می روید، برسان. و به پونه ها و به گل ها...برسان سلام من را. من راهی سرزمین نرگسی ها می شوم و در بهار فیروزه ای حضور سبز شاهچراغ، درون اتاق اطلسی، کنار چرخ خیاطی می نشینم، فصل ها را به هم دوک می زنم و برای بهار امسال قبای گلدار می دوزم و پیش روی آینه شکوفه ها را به گیسوانم می بافم. ارسنجانم.......به نخ موهای سپید بی بی، به گریه های نیمه شب مادر و به پینه های دستان پدر...عمیق برایت دلتنگم.به هوای ابری چشمهایم، به پاییز بارانی نگاهم، به آهی که از عمق قلب شمعدانی برخاست و به آبی آسمان کبوترها پیوست، به عطوفت سبز گلبرگ های انار، به به رنگ گیلاس...
ما را در سایت به رنگ گیلاس دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yaldatanha بازدید : 126 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 13:13